!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
علی جهانگیری
به این آفتاب بگو اسب
بگو سرو
نهالی در باغچه بکار
و دمیدن اسب را تماشا کن
به این سرو بگو آفتاب
بگو اسب
باغ میشود و میدود نور
تابلو را تمام نکن
بگذار ادامهاش را اسبی بکشد
که در خوابهایت میدرخشد و میروید
(2___________________________
قایقی کاغذی
بدون ﻗﻂﺐنما و بادبان
همین جاها گم شده بودیم انگار
نیاز به آگهی در روزنامه نیست
وقتی با هم هستیم
از گم شدن ﻧﻤﻲترسم
او ﻣﻲتواند تو باشد
من را سه نفری شریک ﻣﻲشویم
در این حوض چهار در چهار
که ماه را گرفته در خودش فشار ﻣﻲدهد
اصلا درد را حس ﻧﻤﻲکنی
ﻣﻲتوانیم به هم کمک کنیم
وقتی به دنبال من ﻣﻲگردیم
پیدا شدن ﻗﻂﺐنما ﻧﻤﻲخواهد
برای چندمین بار چشم ﻣﻲگذاریم
پنهان ﻣﻲشویم
از اولین غریبه ﻣﻲپرسیم
کسی ما را ندیده؟
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
شیما شاهسواران احمدی
سبك هندی مرا غزل بسرا، زن هندو بيافرين از من
طبع شعرم شبانه گل كردهست گل شب بو بيافرين از من
بيشهها سربه سر پر از آهو، چشم تو جز مرا نمیبيند
من پلنگ آفريدهام از تو، ماه بانو بيافرين از من
مثل زنبور نيشدار عسل، قطره قطره مرا به بار آور
خانه خانه پر از عسل، قصری، مثل كندو بيافرين از من
روح چنگيز نيمی ازشعرت نيمهی ديگرت جنون دارد
يا مرا ليلیِ غزل بسرا، يا هلاكو بيافرين از من
چشمهايت دوباره معجزه كرد، آيههايی به خط نستعليق
قلمت را به نام من بتراش، باز جادو بيافرين از من
(2__________________________________
چگونه بی تو بگويم كه هر چه بادا باد
كه میكند غم عشق تو ريشه از بنياد
چقدر سر به هوايی و سركش و مغرور
به سرو تكيه زدم قامتش فريبم داد
تو باد بودی و من برگ دير فهميدم
هزار برگ خزان میروند اگر بر باد
انار كال درختان پناهشان شاخهست
انار تا برسد شاخه میرود از ياد
هميشه ميوهی شيرين به خاك میافتد
مرا نچيدی و اين ميوه از دهان افتاد
چه بیثمر به دل سنگ تيشه میكوبم
عوض شدهست زمانه عوض شده فرهاد
ميان عشق و اسارت هزار فرسنگ است
كه هر كه دل به كسی داد میشود آزاد
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
حسین جنت مکان
پشت پرچینت اگر بزم، اگر مهمانی است
پشت پرچین من این سو همه اش ویرانی است
انفرادی شده سلول به سلول تنم
خود من در خود من در خود من زندانی است
به جز اینجا که منم هرچه بخواهی جا هست
به جز آنجا که تویی هرچه بخواهم جا نیست
ابرها طرحی از اندام تو را میسازند
که چنین آب و هوای غزلم بارانی است
شعر آنی است که دور لب تو می گردد
شاعری لذت خوبی است که در لب خوانی است
دوستت دارم اگر عشق به آن سختی هاست
دوستم داشته باش عشق به این آسانی است!
(2__________________________________
باید که ز داغم خبری داشته باشد
هر مرد که با خود جگری داشته باشد
حالم چو دلیری است که از بخت بد خویش
در لشکر دشمن پسری داشته باشد
سخت است پیمبر شده باشی و ببینی
فرزند تو دین دگری داشته باشد
آویخته از گردن من شاه کلیدی
این کاخ کهن بی که دری داشته باشد
سردرگمیام داد گره در گره اندوه
خوشبخت کلافی که سری داشته باشد
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!